سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد

قضاوت...

زن و مرد جوانی به محله ی جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه ، زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت : «لباس ها چندان تمیز نیست . انگار نمی داند چه طور لباس بشوید! احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد .» همسرش نگاهی کرد اما هیچ نگفت . هربار که زن همسایه لباس های شسته اش را برای خشک شدن آویزان می کرد ، زن جوان همان حرف ها را تکرار می کرد . تا اینکه حدود یک ماه بعد ، روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت :«یاد گرفته چه طور لباس بشوید . مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده ؟» مرد پاسخ داد : «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم!!!»

زندگی هم همینطور است . وقتی رفتار دیگران را مشاهده می کنیم آنچه می بینیم بستگی دارد به درجه ی شفافیت پنجره ای که از آن به رفتار آن ها نگاه می کنیم .

www.poochband.parsiblog.com



[ شنبه 91/4/31 ] [ 2:33 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

موسی...

موسی آهنگ ساز بزرگ و مشهور، فردی زشت و بدترکیب بود. قدی کوتاه و قوزی بزرگ بر پشت داشت.
موسی روزی عاشق دختر یکی از تجار شد. دختری که بسیار زیبا و دوست داشتنی بود. زمانی که موسی می خواست به شهر خود باز گردد، تصمیم گرفت که در آخرین لحظه شجاعتش را به کار گیرد و در مورد علاقه خود با دختر صحبت کند. به نزد دختر رفت تا از آخرین فرصت برای گفت و گو با او استفاده کند.
دختر که از زیبایی به فرشتگان شباهت داشت، حتی به موسی نگاه هم نکرد. موسی که از اندوه رنج می برد، با سختی و شرمساری پرسید:” آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها قبل از تولدشان در آسمان بسته می شود؟”
دختر در حالی که همچنان به کف اتاق نگاه می کرد گفت : “بله، نظر شما چیست؟”
موسی گفت: “من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری، برای او مقدر می کند که با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، همسر آینده ام را به من نشان داد و گفت:” همسر تو گوژپشت خواهد بود.” همان لحظه من از ته قلبم دعا کردم و گفتم: “خدای مهربان، گوژپشت بودن برای یک زن خیلی سخت است و او از این موضوع رنج خواهد برد، قوز او را به من بده و هرچه زیبایی است به او عطا کن.”
دختر زیبارو نگاهش به موسی خشک شده بود و از تصور چنین واقعه ای به خود لرزید.
او سالهای سال همسر باوفای موسی بود.
www.poochband.parsiblog.com



[ شنبه 91/4/31 ] [ 2:32 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

آیا این نقاشی ها ارزشمند هستند؟

 روزی پیرمردی سالخورده نزد نقاش بزرگ دانته گابریل روستی رفت و به او چند صفحه نقاشی نشان داد و گفت: این ها خودم کشیده ام. به نظر شما آیا این نقاشی ها ارزشمند هستند؟ روستی که مردی محجوب و بزرگ وار بود با دیدن نقاشی ها متوجه شد که پیرمرد درک صحیحی از هنر نقاشی ندارد و درواقع نقاشی های او فاقد ارزش هنری است. پس بسیار آرام و با احترام به مرد گفت: مسلما شما زحمت زیادی کشیده اید. اما می دانید که من نمی توانم دروغ بگویم. متاسفانه باید ابراز کنم که بهتر است در زمینه های دیگر هنری فعالیت داشته باشید زیرا در نقاشی فاقد استعداد کافی هستید.

پیرمرد متاثر شد اما از چهره اش مشخص بود که منتظر این چنین جوابی از روستی بوده است. سپس دست در کیف خود برد و برگه های دیگری به هنرمند بزرگ نشان داد. به نظر می رسید در آن برگه کودکی نقاشی کشیده است. روستی با دیدن نقاشی ها بسیار شگفت زده شد و فریاد زد: بسیار عالی است! کسی که این ها کشیده است یکی از نوابغ نقاشی خواهد شد. او بسیار با استعداد است! آیا این نقاشی های پسر شماست؟

پیرمرد این بار بیشتر از پیش ناراحت شد و گفت: خیر، این نقاشی ها را خود من در کودکی کشیده بودم. اما به دلیل عدم تشویق دیگران و تمسخر اطرافیان از پرداختن به هنر نقاشی دلسرد شدم. ای کاش حرف های تشویق آمیز شما را همان چهل سال پیش شنیده بودم.

www.poochband.parsiblog.com



[ شنبه 91/4/31 ] [ 2:30 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

بیوگرافی نادر فقیه زاده طراح شرکت BMW

سلام به همه همکلاسی ها ...

تابستون شروع شده و وقت استراحت بعد از دو ترم تلاش رسید  :)

من که خیلی خسته شدم و هنوز خستگی ترم و امتحانا تو وجودمه ...

یعنی وضعیتی داریم با این درسا و پاس کردن هرکدومشون شده یه خان رستم ...

من که خیلی خسته شدم و این تابستون به یه ریکاوری اساسی نیاز دارم ..فعلا که له شدم باین درسا و نمره ها ...:)

واسه شروع تفریحات این چند ماهمون با این پست مطلب شروع میکنم :

میخوام چندتا بیوگرافی از افراد موفق رو روی وبلاگ بذارم.

امیدوارم بخونید و با روند زندگی و کاریشون آشنا بشیم و ازشون درس بگیریم ...


 

عکس های از طراح ایرانی ماشینهای BMW

مصاحبه یا بیوگرافی ایشون رو میتونید اینجا رو ببینید.



[ شنبه 91/4/31 ] [ 1:23 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

10 اختراع که به غلط به نام دیگران رقم خورده است

اری از ما اختراعاتی را می‏شناسیم که به نام توماس ادیسون ثبت شده است اما در واقع ارقا و بهبود بخشیدن به اختراعات سایر مخترعین بوده که امروزه به نام توماس ادیسونمعروف است. در اینجا بعضی از اختراعات و ابداعاتی که با زندگی روزمره بسیار در ارتباط بوده ولی مخترع آنها اشتباها در نظر ما جا افتاده را خدمتتان معرفی می‏نمایم :

1 – سیستم عامل های امروزی و GUI
ابداع کنند? واقعی : کمپانی Xerox PARC
آنچه در باورهاست : مایکروسافت برای اولین بار این سیستم را ابداع نموده است ادامه مطلب...

[ جمعه 91/4/30 ] [ 1:32 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

مشخصات فنی خودروی ژیان

  

تولید ژیان از دهه 30 اغاز و با گذشت زمان تغییراتی در شکل ظاهری و قسمتهای فنی آن ایجاد شد که باعث ادامه روند تولید ان و عرضه در مدلهای گوناگون گشت.
از مدلهای آن میتوان dyane ، 2CV ، Ami ، Mehari و SM را نام برد . 1.9میلیون دستگاه از آن تولید شده‌است. ژیان توسط فرانسوی‌ها و در مقابله با فولکس‌واگن آلمان ساخته شد و هدف آن تولید خودرویی متناسب با شهرها و نیازهای خانواده و با حداقل قیمت و هزینه نگهداری بود. ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 91/4/29 ] [ 12:34 صبح ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

استاتک

سلام
دوستا‏ ن‏ ‏استاد پناهنده‏ گفتند امشب تا ساعت1ال2نمرات رو وارد مکنن,
چون برا اعتراض فرصت نست حتما همون موقع نمرتون رو ببند و تاقبل از ساعت10فردا اعتراض اگه هست وارد کند.

[ چهارشنبه 91/4/28 ] [ 8:1 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

امتحان فلسفه...

 

یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه:
امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!
بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه:
با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟!
دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه…
بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد…
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود !
اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود:


کدوم صندلی ؟

 



[ سه شنبه 91/4/27 ] [ 7:23 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

پدر و پسر...

پدر دستشو گذاشت رو شونه ی پسرش و ازش پرسید تو قویتری یا من؟
پسر گفت : من!
پدر با کمی دل شکستگی دوباره پرسید تو قویتری یا من؟
پسر گفت : من!
پدر با دلی گرفته به یاد همه ی زحمتهایی که کشیده بود افتاد و دستشو از شونه ی پسر برداشت و 2 قدم دور تر شد و باز پرسید تو قویتری یا من ؟
پسر گفت : شما !
پدر پرسید چرا نظرت عوض شد ؟
پسر جواب داد : "وقتی دستت رو شونم بود همه ی دنیا با من بود"



[ دوشنبه 91/4/26 ] [ 6:23 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

...

عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir

در زندگی سه چیز صدا نداره
مرگ فقیر ، ظلم غنی ، چوب خدا



[ شنبه 91/4/24 ] [ 5:38 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر