سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد

علم بهتر است یا ثروت؟؟!!

معلم پسرک راصدازدتا انشایش راباموضوع علم بهتراست یاثروت رابخواند پسرک باصدای لرزان گفت ننوشته ام، معلم باخط کش چوبی پسرک راتنبیه کرد واورا پایین کلاس پادرهوانگه داشت پسرک درحالیکه دستهای قرمز وباد کرده اش رابه هم میمالید زیرلب میگفت آری ثروت بهتراست چون اگرداشتم دفتری میخریدم وانشایم رامینوشتم …



[ پنج شنبه 91/4/15 ] [ 1:13 صبح ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

نیمه شعبان

 


گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شمااللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانهگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماو انصاره و المستشهدین بین یدیه  . . .گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


یا مهدی


گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماچه خوش است اگر بمیرم به ره ولای مهدیگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماسر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدیگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماهمه نقد هستی خود بدهم به صاحب جانگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماکه یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدیگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما



یا مهدی


این عشق آتشین زدلم پاک نمی شود / مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند / هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود



گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شمانیمه شعبان مبارکگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


 


یا مهدی




بر چهره پر ز نور مهدی صلوات      بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست        بهر فرج و ظهور مهدی صلوات



گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شمانیمه شعبان مبارکگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


 


یا مهدی



[ چهارشنبه 91/4/14 ] [ 1:10 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

باور نکن تنهاییت را

امیدوارم با شعرم بحالید

تو در من ولی جدا نشسته ای

میان دستانم جدا نشسته ای ومن

با خطوط دستانم بازی می کنم وتو را

میسازم وناخداگاه وبی انتها به تو می اندیشم

به خودم که می آیم از تو قاصدکی ساخته ام

از خطوط دستانم می خندم

از لرزیدن قاصدک و رهایش می کنم

تا هدیه ای باشد که نسیم برایت به هدیه آورد

و نویدی باشد برای دلی تنگ

و دیداری برای یک عشق

چشم که باز کنی مرا خواهی دید

که سایه ای هستم بر دیوار اتاقت

قاصدکی بریده اوامانده

قاصدکی از جنس تو



[ دوشنبه 91/4/12 ] [ 12:43 عصر ] [ محمد شیرعلی زاده ]

نظر

نامه ی دختر 8 ساله به رئیس جمهور!

سلام دوستای عزیز داشتم تو نت می گشتم که این مطلب به چشمم خورد به نظرم جالب اومد، گفتم واستون بزارمش.
.
.
.
.
.
.

.

سلام
من خوبم.امروز امتحان دینی‌ام را خوب دادم.مادرم می‌گوید دینی در دبیرستان 4 واحد دارد.من نمی‌دانم چیست، ولی احتمالا مثل اتوبوس واحدی است که هر روز سوار می‌شویم.البته مادر من به شغل انبیا مشغول است.او معلم است و بابایم در اداره کار می‌کند.هر وقت به بابایم می‌گویم اداره کجاست می‌گوید:قبرستون! به دوستم که می‌گویم، می‌گوید لابد بابایت مرده‌شور است.من می‌ترسم!
آقای رئیس جمهور، مامان من دیروز با بابایم دعوا می‌کرد.من ناراحت شدم.البته با ناراحتی و خجالت کشیدگی به گوش نمودن حرف های مامان و بابا پرداختم.اتفاقا حرف از شما بود.جدیدا” هر کجا که می‌رویم حرف از شماست.دیروز که با مامانم سوار اتوبوس شده بودیم،در تاکسی،در باجه ی تلفن حرف از شما بود.البته همه از بس شمارا دوست می‌دارند از آن حرف هایی می‌زنند که گاهی مادربزرگم به پدربزرگم می‌گوید و بابایم گوش مرا می‌گیرد،مادربزرگم همیشه می‌گوید از روی عشق و علاقه این حرف ها را به پدربزرگم می‌زند.من خوشحالم که آن ها زندگی خوبی دارند! من واقعا حسودی می‌کنم که شما چقدر معروف می‌باشین.دیروز به بابایم گفتم که معلم ما گفته همه ی ما باید الگویی داشته باشیم و من هم به معلمم گفتم الگوی من رئیس جمهور محبوبمان است،معلمم شاد شد از این که چه شاگرد خوب و سر به زیری تربیت کرده و به من 20 داد!البته بابایم زیاد خوشحال نشد و گفت:تو هنوز عقلت نمی‌رسه جوجه!
بابایم و مامانم از بوق سگ (من از این کلمه سر در نمیارم،دوستم گفت یعنی بوق تریلی که روی سگ بسته باشند.)به سر کار می‌روند.دیروز با چیز عجیب و غریبی در مدرسه برخوردم ، یک چیزی شبیه خیار بود،دوستم گفت موز است و به من یه طوری نگاه کرد (همان طوری که بابایم به فقیرها نگاه می‌کند) به من هم برخورد و خواستم برم دک و پوزش را له کنم که یاد شما افتادم.به او گفتم همین دیشب یک جعبه موز شما برایم فرستادید و به پدرم یک باغ موز کادو دادید! اوکف کرد، بعد نیشخندی به من زد!بابایم گفت حتما او حسودی کرده است! به بابایم می‌گوبم ما چرا موز نمی‌خوریم؟! می‌گوید چون پول نداریم!می‌گویم چرا نداریم؟!بابایم می‌گوید چون دیگران به اندازه کافی دارند.حرف های او بو می‌دهد.معلمم گفته حرف های بودار نزنید. مخصوصا حرف هایی که بوی جوراب می‌دهند.
مامان و بابایم خیلی به فکر من هستند.ماهانه 200 تومان به من پول توجیبی می‌دهند!اما من به دوستم می‌گوبم 20000 تومان!او حرص می‌خورد و من کیف می‌کنم.تازه ، هر ماه برایم 500 تومان هم در بانک می‌گذارد.مامانم می‌گوید تو جهازمی‌خواهی !به او می‌گویم من شوهر نمی‌خواهم.چون همین چند وقت پیش دختر خاله نوشین را دیدم که شوهر کرد.اما خانه نداشتند!خاله می‌گفت آن ها عشق دارند! بابایم می‌گفت تا پارک و خیابان و هوای پاک هست چرا خانه؟!
ولی من پارک را دوست ندارم.معلمم گفته دختر کوچولوی تنها به پارک نمی‌رود.پسرها یک وقت به او نگاه می‌کنند و مرتکب گناه می‌شوند. تازه من امسال به سن تکلیف رسیدم.معلم دینی ام گفته نباید دیگر با پسرها بازی کنی.من غم باد گرفتم!آخر من همیشه با خواهرم و برادرش که اسمش سیاوش است به شاپی کاف می‌رویم.خواهرم گفته اگر به کسی نگویم که چه داداش خوبی دارد برایم آخر سال یک داداش خوب پیدا می‌کند.
من هر روز به خاطر شما 45 دقیقه به شیطان بزرگ و اسرائیل فحش می‌دهم و یک سکه 10 تومانی برای بچه های غزه کنار می‌گذارم.راستی،پای دردالوی مادربزرگم خیلی به سرما حساس است،بابا می‌گوید گاز ما برای جاهای دیگر می‌رود.پدربزرگم می‌گوید این کار کمک به دیگران است.راستی همین الان اخبار گفت 20 نفر به خاطر سرما مردند.من ناراحت می‌شوم.اما بچه های غزه مهم تر هستند،پدربزرگم هم تایید می‌کند.
رئیس جمهور عزیزم.من همیشه به فکرت هستم و همیشه هم فکر می‌کنم که چرا دیگران به اندازه کافی پول دارند،چرا من باید مواظب پسرها همسایه باشم.راستی موزهای من را برایم می‌فرستی؟!
من منتظر جواب هایت هستم دکتر جان.تو جواب نامه ی یکی از دوستانم را داده بودی.او نامه ات را بوس می‌کرد و به چشمانش می‌مالید و معلم ها هم به نامه ات دست می‌کشیدند.من هم نامه می‌خواهم،شاید پای دردالوی مامان بزرگم را شفا بدهد.
دوست دار شمایک کودک



[ یکشنبه 91/4/11 ] [ 12:2 صبح ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

اشتباه بزرگ!

یه اشتباه بزرگه
واسه کسی بمیری
که قبلا واسه خیلیا مرده بوده... !



[ شنبه 91/4/10 ] [ 11:57 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

خرجی ندارد!

تـنهـــــــا چیزی که خرجـــــــی ندارد جـــــــاری شدن در ذهـــــــن دیـــــــگران است....

پس آنگونه جاری شـــــــو که خنـــــــده بر لبانشـــــــان نـــــــقش بـــــــبندد ...نه نـــــــفرت در دلشـــــــان...!!!



[ شنبه 91/4/10 ] [ 11:54 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

بدترین کار....

بدترین کاری که یه نفر میتونه با دلت بکنه
اینه که باعث شه دیگه از بودن هیچکس ذوق نکنی...!



[ شنبه 91/4/10 ] [ 11:53 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

...

همه ی حیوونارُ کردیم تو باغ وحش بقیه شونم پرورش میدیم میخوریم یا با پوستشون لباس درست میکنیم یا برای سرگرمی شکار یا صیدشون میکنیم..و بر این باوریم که ما اهلی ایم و حیوونا وحشی.



[ شنبه 91/4/10 ] [ 11:52 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

گاهی مجبورید...

گاهی مجبورید بگذارید کسانی از زندگیتان بروند تا فضا برای آمدن آدمهای بهتر به زندگیتان باز شود...!



[ شنبه 91/4/10 ] [ 11:52 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر

اولین سوال داماد از عروس چیست؟

اولین سوال هردامادی بعد از بله گفتن عروس چیست ؟! ممکن است شما بگویید " خوب می تواند هرچیزی باشد .
ممکن است بگوید کجا دوست داری مسافرت ببرمت؟ جشن عقدمون خوب بود ؟ چی می خوای برات بخرم؟ برای خوشبختیمون میشه باهم صادق باشیم؟ زیرلفظیت باکلاسه؟ اون خانمه عمه ته ؟ پشیمون نیستی ؟........" شما حق دارید .
ممکن است هرچیزی بپرسند اما من چیز دیگری می بینم. تقریبا 60 درصد ( البته برآورد احتمالیست) داماد ها سوال مشابهی می پرسند. چه سوالی ؟!
خیلی ساده است.
چون بعد از بله عروس ، از داماد می پرسم که آیا وکیلم تا دوشیزه خانم... را بر صداق... به عقدشما در آورم؟!
از آنجا که قبلا وکالت گرفتن از داماد به این شکل معمول نبوده و در فیلم ها هم فقط وکالت گرفتن از عروس را نشان می دهند ، بسیاری از داماد ها یواشکی از سر استیصال و کم آگاهی از عروس می پرسند که (( اول بار باید بله بگم ؟!.)) و یک بله ریز هم ، عروس می گوید تا خیال داماد راحت شود که بحث گل و گلاب آوردنی درکار نیست و بعد داماد با عزم راسخ و اول بار "بله" می گوید.
تجربه یک عاقد : بسیاری از دامادها ، قندساب ها ، تورگیرها و حضار نمی دانند که از داماد هم باید وکالت گرفته شود.



[ شنبه 91/4/10 ] [ 11:49 عصر ] [ آرش خدابخشی ]

نظر