سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد

پاییز

آخرین ترنم های پاییز به گوش می رسد !

همین دیروز بود که شادمان ورودش بودم ؛

و امروز پیشاپیش سوگوار رفتنش هستم !

زاده ی پاییزم و دلم می گیرد وقت رفتنش !

چرا دل من این قدر گرفته . . . ؟!

چرا بغض ؟! چرا اشک ؟!

اشک . . .

اشک . . .

اشک . . .

بهانه گیری های کودک کوچه را چه کنم ؟!

راستی !!

چیزی دارم امسال برای دل بهانه گیرش . . .

برایش می گویم که امسال ،

از این پاییز تا پاییز دیگر بهاری هست !

بهاری که میانه هایش اردیبهشت ،

اردیبهشتی که میانه هایش . . .

شاید انتظار پاییز بعد ،

مثل هر سال نباشد !

کسی چه می داند ؛

هوا سرد می شود !

انگار آغاز پایان است !

عاشقانه می ستایمت !

گرفتگی دلم شاید ،

از آن روست ،

که تا رفتن به آسمان باید ،

یک سال دیگر صبوری کنم !

آخر دل خوشم با نیازی که از تو طلبیدم !!

سفر فقط توی پاییز آمدنم !

برای بستن بار سفر شاید ،

این پاییز اندکی زود بود !

از مقدرم لطفا . . .

تا پایان پاییز هنوز فرصت بسیار است !

من که حتی از دمی دیگرم بی خبرم با خود ،

از به تاخیر افتادن یک ساله ی سفر ابدیم می گویم !

 خداحافظ پاییز زیبای عاشقانه هایم !

خداحافظ !!

بدرود . . . ! 



[ پنج شنبه 91/9/30 ] [ 4:41 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر