دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد

شعر طنز در مورد امتحانات

از چی بگــــم برات ؟ شاید قصه دوس داری / قصهء امتحان تو دانشــگاهِ روستایی

اگه قصه تلخه ، مثه چایی تو استکانِ / بد ترین جای دنیا ، سالنِ امتحانِ

که نشستند مثه بُــز و هی میگن کاشکی / یه مراقبِ خوب جای این لجن داشتیم

رضا برگـشــت ، از بغلی جوابِ گرفت / یهو مراقب پرید روش تقلبو گرفت

اون مراقـبِ بد ، با داد و فریاد گفــت / زود برو بیرون ، ولـی دَرَم قفل بود …

بدبخــــت شدم ، تقلبُ گرفت ازم ایـــــزد / ای کاش جای گرفتنش، یکم منو میزد

اون دانشجو مُـــرد ، در راه کلاسـی که / مراقبـش دل نداره ، مثـه پلاسـتیکه

اصَـن سیـنگل میخواد، دفتـرو کتابُ ببـنده / دیگه درس نمیخونه، میگه مدرک کیـلو چنده

از چی بگـــــــــم؟ استادی که خیلی خوشگله / یا جوابِ ســؤالی که خیلی مشگله؟

یا اون مراقـب که تقـلـبُ هی کِــــــش بده / دلم میخواد با خوار مادرش وفقش بده

هی گفت جاتُ عــوض کنُ من حوصله کــردم / تـــو سالن امتحانات یه مُدلِ برده ام

یـهـو دیـدی برگـهء امتــحانُ ذره ذره کــردمُ / کارِ خودمــو خودشــو یه سَــــره کردم



[ جمعه 91/3/26 ] [ 12:29 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر