دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد

تغییرات جدید در دانشگاه پیام نور

حسن زیاری تغییرات جدیدی در دانشگاه پیام نور اعمال کرد
به گزارش اخبار پیام نور (PnuNews.com) صبح امروز دوشنبه 14 اسفند مراسم معارفه فرشاد ابراهیم پور به عنوان معاونت جدید ادغامی طرح توسعه و اداری و مالی دانشگاه پیام نور برگزار شد.ابراهیم پور پیش از این رییس دانشگاه پیام نور استان تهران را برعهده داشت. یکی از مسوولین آگاه دانشگاه پیام نور همچنین اظهار داشت قرار است سمت ریاست تهران به حسن علیزاده رییس پیام نور لرستان برسد.سمت معاونت پیشین اداری و مالی دانشگاه پیام نور برعهده محمدرضا کی منش بود.لازم به ذکر است علی نجات بخش اصفهانی که مدیرکل حوزه ریاست و روابط عمومی دانشگاه پیام نور بود گفته می شود به امور استان ها رفته است. هنوز اطلاعاتی درباره وضعیت سعید حسامی بدست نیامده است.همچنین حجت الاسلام کمالی رییس نهاد رهبری در دانشگاه پیام نور نیز استعفا داده است



[ دوشنبه 91/12/14 ] [ 12:2 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

چگونه به هدف بزنیم؟

چگونه به هدف بزنیم؟

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.

می گوید: آسمان را می بینم. ابرها را. درختان را. شاخه های درختان و هدف را. کمانگیر پیر می گوید: کمانت را بگذار زمین تو آماده نیستی.

جنگجوی دومی پا پیش می گذارد .کمانگیر پیر می گوید: آنچه را می بینی شرح بده.

جنگجو می گوید: فقط هدف را می بینم.

پیرمرد فرمان می دهد: پس تیرت را بینداز. تیر بر نشان می نشیند.

پیرمرد می گوید: عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید نشانه یریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.

بر اهداف خود متمرکز شوید.

تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود. اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.



[ شنبه 91/12/12 ] [ 8:34 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

توپی که برق تولید می کند !

این توپ جالب می تواند انرژی مکانیکی را به انرژی الکتریکی تبدیل کند.

 

به گزارش دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد، در داخل این توپ یک ژنراتور کوچک طراحی شده است تا هنگامی که آنرا تکان می دهید ، انرژی مکانیکی حاصل از گردش توپ را به برق تبدیل می کند و در یک باتری داخلی ذخیره می نماید.

البته مقدار این انرژی الکتریکی خیلی زیاد نیست اما برای کارهای کوچک مثل روشن کردن یک چراغ مطالعه LED کافی است.

لازم به ذکر است که وزن این توپ ها کمی بیشتر از توپ های معمولی است.




[ شنبه 91/12/12 ] [ 8:24 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

صندلی کاغذی با قابلیت تحمل وزن انسان

دومین دوره مسابقه صندلی مقوایی(روزنامه‌ای) با حضور بیش از 30 تیم از دانشگاه‌های تهران در دانشکده مهندسی عمران دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی برگزار می‌شود.

 

در این مسابقه شرکت کنندگان با استفاده از روزنامه باطله، مقوا، چسب و نخ یک صندلی طراحی کرده و بسازند که قابلیت تحمل وزن یک فرد بزرگسال را در مدت 90 ثانیه داشته باشد.

لازم به ذکر است این مسابقه با رویکردهای آموزشی در زمینه محیط زیستی و بازیافتی و همچنین مفاهیم استاتیکی و سازه‌ای و برای اولین بار در کشور برگزار خواهد شد.

این مسابقات طی دو روز برگزار شده و از روز چهارشنبه 9 اسفند  از ساعت 13 الی 18 تیم‌های شرکت کننده در کارگاه صندلی‌ های خود را خواهند ساخت و روز شنبه 12 اسفند ماه  ساعت 15 تیم‌های برتر معرفی می‌شوند.



[ شنبه 91/12/12 ] [ 8:22 عصر ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

سیگار

توی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار می‌کشید . یکی دیگه رفت جلو گفت: - بخشید آقا...! شما روزی چند تا سیگار می‌کشین...؟! - طرف جواب داد: منظور؟ - منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع می‌کردین، به اضافه‌ی پولی که به خاطر سلامتیتون خرج دوا و دکتر می‌کنین، الان اون هواپیمایی که اونجاست مال شما بود...! طرف با خونسردی جواب داد: - تو سیگار می‌کشی؟ - نه! - هواپیما داری؟ - نه! - به هر حال مرسی بابت نصیحتت...؛ ضمناً اون هواپیما که نشون دادی مال منه


[ سه شنبه 91/12/1 ] [ 4:9 عصر ] [ جلال شاکریان ]

نظر

اسکندر مقدونی!

مورخان می‌نویسند: اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا در حوالی خراسان) حمله می‌کند. ولی با کمال تعجب مشاهده می‌کند که دروازه آن شهر باز می‌باشد و با اینکه خبر آمدن او در شهر پیچیده بود مردم بدون هیچ هراسی مشغول زندگی عادی خود بودند.
باعث حیرت اسکندر شد زیرا در هر شهری که سم اسبان لشگر او به گوش می‌رسید عده‌ای از مردم آن شهر از وحشت بیهوش می‌شدند و بقیه به خانه‌ها و دکان‌ها پناه می‌بردند، ولی اینجا زندگی عادی جریان داشت.
اسکندر از فرط عصبانیت شمشیر خود را کشیده و زیر گردن یکی از مردان شهر می‌گذارد و می گوید: من اسکندر هستم. مرد با خونسردی جواب می‌دهد: من هم ابن عباس هستم.
اسکندر با خشم فریاد می‌زند: من اسکندر مقدونی هستم، کسیکه شهرها را به آتش کشیده، چرا از من نمی‌ترسی ؟!
مرد جواب می‌دهد: من فقط از یکی می‌ترسم و او هم خداوند است.
اسکندر به ناچار از مرد می‌پرسد: پادشاه شما کیست؟
مرد می‌گوید: ما پادشاه نداریم.
مرد می‌گوید: ما فقط یک ریش سفید داریم و او در آن طرف شهر زندگی می‌کند.
اسکندر با گروهی از سران لشکر خود به طرف جایی که مرد نشانی داده بود، حرکت می‌کنند در میانه راه با حیرت به چاله‌هایی می‌نگرد که مانند یک قبر در جلوی هر خانه کنده شده بود. لحظاتی بعد به قبرستان می‌رسند، اسکندر با تعجب نگاه می‌کند و می‌بیند روی هر سنگ قبر نوشته شده: ابن عباس یک ساعت زندگی کرد و مرد. ابن علی یک روز زندگی کرد و مرد ابن یوسف ده دقیقه زندگی کرد و مرد! اسکندر برای اولین بار عرق ترس بر بدنش می‌نشیند.
با خود فکر می‌کند این مردم حقیقی‌اند یا اشباح هستند؟ سپس به جایگاه ریش سفیده ده می‌رسد و می‌بیند پیر مردی موی سفید و لاغر اندام در چادری نشسته و عده‌ای به دور او جمع هستند.
اسکندر جلو می‌رود و می‌گوید: تو بزرگ و ریش سفید این مردمی؟
پیر مرد می‌گوید: آری، من خدمت‌گزار این مردم هستم!
اسکندر می‌گوید: اگر بخواهم تو را بکشم، چه می‌کنی؟
پیرمرد آرام و خونسرد به او نگاه کرده می‌گوید: خب بکش! خواست خداوند بر این است که به دست تو کشته شوم!
اسکندر می‌گوید: و اگر نکشم؟
پیرمرد می‌گوید: باز هم خواست خداست که بمانم و بار گناهم در این دنیا افزون گردد.
اسکندر سر در گم و متحیّر می‌گوید: ای پیرمرد من تو را نمی‌کشم، ولی شرط دارم.
پیرمرد می‌گوید: اگر می‌خواهی مرا بکش، ولی شرط تو را نمی‌پذیرم.
اسکندر ناچار و کلافه می‌گوید: خیلی خوب، دو سوال دارم، جواب مرا بده و من از اینجا می‌روم.
پیرمرد می گوید: بپرس!
اسکندر می‌پرسد: چرا جلوی هر خانه یک چاله شبیه قبر است؟ علت آن چیست؟
پیرمرد می‌گوید: علتش آن است که هر صبح وقتی هر یک از ما که از خانه بیرون می‌آییم، به خود می‌گوییم: فلانی! عاقبت جای تو در زیر خاک خواهد بود، مراقب باش! مال مردم را نخوری و به ناموس مردم تعدی نکنی و این درس بزرگی برای هر روز ما می‌باشد!
اسکندر می‌پرسد: چرا روی هر سنگ قبر نوشته ده دقیقه، فلانی یک ساعت، یک ماه، زندگی کرد و مرد؟!
پیرمرد جواب می‌دهد: وقتی زمان مرگ هر یک از اهالی فرا می‌رسد، به کنار بستر او می‌رویم و خوب می‌دانیم که در واپسین دم حیات، پرده‌هایی از جلوی چشم انسان برداشته می‌شود و او دیگر در شرایط دروغ گفتن و امثال آن نیست!
از او چند سوال می‌کنیم:
چه علمی آموختی؟ و چه قدر آموختن آن به طول انجامید؟
چه هنری آموختی؟ و چه قدر برای آن عمر صرف کردی؟
برای بهبود معاش و زندگی مردم چه قدر تلاش کردی؟ و چقدر وقت برای آن گذاشتی؟
او که در حال احتضار قرار گرفته است، مثلا" می‌گوید: در تمام عمرم به مدت یک ماه هر روز یک ساعت علم آموختم، یا برای یادگیری هنر یک هفته هر روز یک ساعت تلاش کردم. یا اگر خیر و خوبی کردم، همه در جمع مردم بود و از سر ریا و خودنمایی! ولی یک شبی مقداری نان خریدم و برای همسایه‌ام که می‌دانستم گرسنه است، پنهانی به در خانه‌اش رفتم و خورجین نان را پشت در نهادم و برگشتم!
بعد از آن که آن شخص می‌میرد، مدت زمانی را که به آموختن علم پرداخته، محاسبه کرده و روی سنگ قبرش حک می‌کنیم: ابن یوسف یک ساعت زندگی کرد و مرد!
یا مدت زمانی را که برای آموختن هنر صرف کرده محاسبه، و روی سنگ قبرش حک می‌کنیم: ابن علی هفت ساعت زندگی کرد و مرد و یا برای بهبود زندگی مردم تلاشی را که به انجام رسانده، زمان آن را حساب کرده و حک می‌کنیم: ابن یوسف یک ساعت زندگی کرد و مرد. یعنی، عمر مفید ابن یوسف یک ساعت بود!
بدین‌سان، زندگی ما زمانی نام حقیقی بر خود می‌گیرد که بر سه بستر، علم، هنر، مردم، مصرف شده باشد که باقی همه خسران و ضرر است و نام زندگی آن بر نتوان نهاد!
اسکندر با حیرت و شگفتی شمشیر در نیام می‌کند و به لشکر خود دستور می‌دهد: هیچ‌گونه تعدی به مردم نکنند و به پیرمرد احترام می‌گذارد و شرمناک و متحیر از آن شهر بیرون می‌رود!


[ سه شنبه 91/12/1 ] [ 4:8 عصر ] [ جلال شاکریان ]

نظر

هیچ گاه

هیچ گاه "

 

به خاطر " هیچ کس "

 دست از " ارزشهایت " نکش؛

 چون ...

زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛

 تو می مانی و

 یک " منِ " بی ارزش ...!



[ سه شنبه 91/12/1 ] [ 4:1 عصر ] [ جلال شاکریان ]

نظر

تصویر; خانه اشرافی یک سگ

;)

قیمت این خانه سگ اشرافی، 18?000 یورو است و از تمام امکانات رفاهی از قبیل لوله کشی آب، روشنایی، سیستم های گرمایش و تهویه مطبوع برخوردار است.



[ یکشنبه 91/11/29 ] [ 8:7 صبح ] [ آرمان اکبرزاده ]

نظر

تصاویری از هتل معلق بر روی درخت !

هتل کاستا ورده در کاستاریکا یکی از منحصر به فردترین هتل ها در سبک خود می باشد که در حاشیه اقیانوس آرام در جنگلی انبوه واقع شده است ، اگر گذرتان به کاستاریکا افتاد حداقل یک شب را در این هتل بگذرانید .;)

تصاویری از هتل معلق بر روی درخت !  تصاویری از هتل معلق بر روی درخت ! تصاویری از هتل معلق بر روی درخت ! تصاویری از هتل معلق بر روی درخت ! تصاویری از هتل معلق بر روی درخت ! تصاویری از هتل معلق بر روی درخت ! تصاویری از هتل معلق بر روی درخت ! تصاویری از هتل معلق بر روی درخت !



[ یکشنبه 91/11/29 ] [ 8:4 صبح ] [ آرمان اکبرزاده ]

نظر

قاشق و چنگال هوشمندی که لقمه ها را می شمارد

قاشق و چنگال هوشمندی که لقمه‌ ها را می‌ شمارد (+عکس)

 

 

درحالی که غذا می خورید قاشق و چنگال هوشمندتان تمام اطلاعاتی که درباره غذاخوردن شما ثبت می کند به یک برنامه اجرایی روی تلفن هوشمند شما با سیستم عامل اندروید و یا iOS ارسال می کند و شما با این اطلاعات و بازخوردها می توانید عادات غذاخوردنتان را بررسی کنید.

این اطلاعات همچنین از طریق یک رابط کاربری سبک ردگیری رکوردهای ورزشی در اینترنت قابل مشاهده می شود. از سوی دیگر برنامه های اجرایی بسیاری برای تلفنهای هوشمند این اطلاعات را دریافت می کند و این امکان را به کاربر می دهد که عادات غذاخوردن خود را دنبال کند.

یکی از ویژگهای جذاب این چنگال این است که وقتی به این نتیجه می رسد که شما تندتر از حد معمول غذا می خورید می لرزد و این لرزش را به لبهایتان منتقل می کند تا متوجه شده و غذاخوردن را آهسته تر کنید.

مدل کنونی از یک ارتباط یو اس بی سود می برد که می تواند اطلاعات خود را برای برنامه های اجرایی اینترنتی ارسال کند و مدل مجهز به بلوتوث آن نیز در راه است و به زودی وارد بازار می شود.

قاشق و چنگال هوشمندی که لقمه‌ ها را می‌ شمارد (+عکس)

وزن این قاشق و چنگال چندان هم سبک نیست و از سوی دیگر قیمت آنها هم چندان کم نیست. :)

مغز این چنگال ها در داخل آن پنهان شده است و قسمت انتهای آن به گذرگاه یو اس بی متصل می شود. ;)

قاشق و چنگال هوشمندی که لقمه‌ ها را می‌ شمارد (+عکس)

پوشش دسته ها برای تمیز شدن ساده تر کاملا جدا می شود و یک نور در انتهای دسته چنگال وجود دارد که وقتی خوب غذا می خورید سبز می شود و یا وقتی سرعت غذاخوردن خود را زیاد می کنیم علاوه بر این ه به لرزش در آمد، این نور قرمز می شود.



[ یکشنبه 91/11/29 ] [ 7:52 صبح ] [ آرمان اکبرزاده ]

نظر