شعر طنز
خواب دیدم میخوانم ایگرگ زگوند /خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی میپرم /دامن هر اتحادی میدرم
دست و پای بازه ها را بسته ام /از کمند منحنی ها رسته ام
شیب هر خط را به تندی میدوم /گوش هر ایگرگ وشی را میجوم
گاه در زندان قدر مطلقم /گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط را موازی میکنم/ با توان ها نقطه بازی میکنم
لشگری تمرین دارم بی شمار/ تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند/ پاره خط و نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذر ها کوچیده است/ استخوان کسرها پوسیده است
از لگ و بسط و نپر آثار نیست /ردپایی از خط و بردار نیست
هیچکس را زین مصیبت غم نبود /صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون میکند /عقده را از سینه بیرون میکند
مردم زین ایکس و ایگرگ داد داد /روزهای بی ریاضی یاد باد!!!
[ چهارشنبه 90/11/26 ] [ 10:27 عصر ] [ ایرج فاضلی ]