واسه خنده :)
یکى از حقایقى که باورش براى انسان سخته اینه که باور کنه واقعا شاید لازم باشه گاهى پاهاشو بشوره !
بعضیام فک میکنن راهنمای ماشینشون عصای موساس !
راهنما رو که زدن دیگه میپیچن ، وظیفه بقیه هم اینه که شکافته بشن !
مردی که با صدای بچه گونه با نوزاد صحبت میکنه ? اگه معنی نگاه اون طفل معصوم رو بفهمه ، خودش باید آروم و بی صدا از کادر خارج بشه و دیگه برنگرده …
اگه یه چیزی رو مادرتونم نتونست پیدا کنه دیگه قیدشو بزنید ، اون چیز دیگه برای همیشه گم شده …
داشتن یه دوست خوشتیپ و باحال باعث افتخاره …
خوشحالم که باعث افتخارتونم !
دلی که واسه همه بلرزه دل نیست که ، ژله ست …
از تفریحات سالم دهه شصتی ها این بود که دستاشونو با آب خیس میکردن ، میپاشیدن رو بخاری نفتی و تییسسس صدا میداد …
جناب پدر هروقت میخواد بیاد تو اتاق با یه شدت عجیبی در رو باز میکنه …
همین روزاست که اول گاز اشک آور قِل بده تو بعد با پاش بزنه در رو بشکونه بیاد !
یکى از ا?زمون هاى سخت الهى اینه که سوار ا?سانسور بشى و خودتو تو ا?یینه نگاه نکنى ؛ بیشتر اونایی که نگاه نمیکنن ا?شکارا معذب هستن !
دوستانی که با بندای کفششون مشکل دارن و مدام باز میشه ؛ کافیه بند کفشاشونو باز کنن و به جاش هنزفری بزارن !
یه قانون کلی هست که میگه :
“به هر چیزی که فکر کنی همون سرت میاد”
ولی این قانون یه استثنا کوچیک هم داره و اونم اینه که در مورد چیزای خوب کارکرد نداره !!!
همدیگر را فراموش نکنیم ؛ شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم میگ میگ …
وقتی بتونم ته دیگ سیب زمینی رو با کسی شریک بشم ، می فهمم که عاشق شدم …
دیشب اینترنتم قطع شد رفتم یه ذره با خانواده نشستم و باهاشون آشنا شدم !
به نظر آدماى خوبى میان …
میخوام دیگه ریشامو نزنم ، بلند بشه ، جوونه بزنه ، میوه بده ، بهار بشه گل در بیاد ، گنجیشکا آواز بخونن ، با شادی پرواز بکنن ، تنها روی سه پایه ، بشینم توی سایه !
یکی از خود درگیریهایی که تو این فصل با خودم دارم اینه که پتو رو که میکشم رو خودم گرمم میشه ، میزنم کنار سردم میشه و این داستان تا صبح ادامه داره !
کوچههای علی چپ برفی اند ، آهسته برانید …
پوست کنار ناخن از خیانتکارترین پوستهاست …
اولش فقط یه ذره گوشه ى ناخنه اما تا میکشیش تا زیر زانوت میاد پایین !
[ چهارشنبه 91/11/11 ] [ 8:31 عصر ] [ بنیامین یوسفی ]