سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد

سهراب بعد از مشروطی

درسهایی بدترازتلخی زهر

وکلاسی که دراین دانشگاست

هیچ وقت بر پا نیست

جنب دستشویی ها

جنب آن سلف خراب

که وقتی میگذری از پیشش بوی گند فاضلآبش... چه بگویم...

بنده دانشجویم

هیکلم نی قلیان ، چشمهایم کم سوکله ام هم کم مو

درس کفاره من

من عذاب راهردم

درمیان جزوات می بینم

ترس از مشروطی ازپس خطم پیداست

همه فکروتوانم پی تحصن شده است

جزوه هایم رامن وقتی می خوانم

که امتحانش رااستادگفته باشدفرداست

برگه تقلب را من در این جیب مبارک دارم از پس غفلت استادانم

اهل درسم من؟!

پیشه ام بیکاری،علافیست

گهگاهی جیم می شوم ازتوی کلاس

می روم توی حیاط

پشت آن دیوار راست

میکشم نقاشی

پای آن کاج بلند

خواب گذراندن واحدها می بینم

چه خیالی...چه خیالی،افسوس...

می دانم

خوب می دانم آخرترم

بازهم کارمن

زاری ودربه دری است.

می دانم کارم التماس استاد از برای نمره ای همچون ده     روزگارم خوب نیست   مژده ام گم شده است


[ پنج شنبه 91/6/30 ] [ 2:56 صبح ] [ میثم اسدی ]

نظر