• وبلاگ : دانشجويان مهندسي مکانيک شهرکرد
  • يادداشت : نقد منصفانه:
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عليرضا 
    سلام به همه دوستان عزيزم
    من همون عليرضا هستم که باتون درددل کردم.ديگه مشکلم حل شد جاي همتون خالي چندروزي مشهدبودم .من فکرام را کردم و به اين نتيجه رسيدم که عشق و رابطه من با دختر خاله ام بچگانه ترين و احمقانه ترين کار بوده .من خيلي احساساتي ام و تو اين رابطه چوب احساساتي بودنم را خوردم وياد گرفتم هر بي سر وپايي معناوارزش عشق را نميداند ولايق عشق نيست/به قلبت بياموز هرکسي لياقت عشق راندارد/
    من دلم را به دخترخالم خوش کرده بودم که 1001مشکل مختلف براي ازدواج باش وجود داشت عشق عقل را از آدم ميگيره منم بي عقل شده بودم و تمام مشکلات را به جون خريدم فقط بخاطر دخترخالم اما اون اين چيز ها را نميفهميد البته دست خودشم نبود بيچاره!!!
    خدا يه در را روي من بست اما من سعي داشتم به اصرار در را روي خودم باز کنم اما فهميدم اون طرف در طوفان وحشتناکي بوده و خدا خواسته منا از اون طوفان نجات بده .داستان زندگي من همين بوده دختر خاله من هيچ چيز مثبتي نداشت و عشق منا کور کرده بود خداراشکر خدا من را درست لحظه پرت شدن از لبه ي پرتگاه نجات داد //اگر من باش ازدواج ميکردم بدون شک طلاق ميگرفتم چون خيلي مشکل داشت مريض بود خانوادش بي فرهنگ بودند /و حتي يکي از فاميل هاشون دزد بود/و به نظر من دختري که 14ماه رابطه را به اين سادگي فراموش کنه وبه اين زودي عقد کنه به هيچ دردي نميخوره وبه هيچ وجه زن زندگي نميشه و نخواهد شد//
    من هيچ ضرري نکردم فقط با احساساتم بازي شد که به خدا واگذارش کردم تا يک روز شيريني بازيچه شدن احساساتش را بچشه//البته اون به همسرش خيانت کرد14ماه رابطه با يه پسر بعدشم عقد با يه پسرديگه اين خيانت نيست؟؟؟//
    از همه شما دوستان متشکرم که سنگ صبورم بوديد مرسي //راستي به وبلاگ من هم سري بزنيد و نظر بديد www.alirezarahmani07.blogfa.com
    + عليرضا 
    به نام يکتا بي همتا
    من و دخترخالم حدود 14ماه باهم رابطه داشتيم .اما اين اواخر براش خواستگار اومد و همه چيز از اين رو به اون رو شد و دخترخالم بي دليل من را از خودش دور کرد .//خدايا جهنمت فرداست پس چرا من الان ميسوزم/هفته آينده عقدشونه من دارم ديوانه ميشم قلبم آتيش گرفته دارم ميسوزم کاري هم نميتونم انجام بدم .خواستم زنگ بزن بهش بگم چرا با من اين کارا کردي اما دلم نيومد ناراحتش کنم.حالم در حد مرگ بده نميتونم فراموشش کنم و نميتونم ديگه بهش برس .لطفا کمکم کنيد تا از اين جهنم خلاص بشم///منتظر جواباتون هستم مرسي
    + عليرضا 
    لطفا کمکم کنيد خواهش ميکنم
    من براي همه شما دوستان داستان غم انگيزم را در قسمت نظرات آقاي ميثم اسدي قرار دادم لطفا در حق من برادري و خواهري کنيد و بريد مطلب را بخونيد و جوابش را بديد//مرسي